بچه ساده ام که به عشقت هنوز پایبندم به روزگار خودم جای گریه می خندم چه ساده ام که پس از این هزاروهجده سال هنوز هم به قراری که بسته ای بندم،که میرسی و برای همیشه می مانی و میدهی به نفس های خسته ام جانی به انتهای خودم میرسم به این بن بست همیشه قصه ی بی سرپناهی ام این است همیشه اخر هر اتفاق می بازم برنده باشی اگر من به باخت می نازم،نشسته گوشه ی قفس یک پرنده ی زخمی!تو حال خسته ی مرا چگونه می فهمی؟!پرنده ای و قفس را ندیده ای هرگز!تو طعم تلخ قفس را چشیده ای هرگز؟نشسته زیر پرت آسمان...چه خوش بختی همیشه دور وبرت آسمان...چه خوش بختی!تو از پرنده ی بی بال وپر چه میدانی؟تو ای پرنده ی پرشوروشر چه میدانی؟دوباره سادگیم کار میدهد دستم !!نمیشود از عشقت گذشت دلبندم!!!!
نظرات شما عزیزان:
|